ویکتور ... امروز سرحال نیستی پسر ؟ چیزی شده ؟ خیلی وقته فرصت نکردیم با هم حرف بزنیم . از کارات و کتابهایی که داری میخونی دیگه برام تعریف نمیکنی !!! ویکتور... ها ، با منی ؟ ... ببخشید متوجه نشدم ، چیزی گفتی ؟ نه مثل اینکه کلا توی یه دنیای دیگه ای . داری نگرانم میکنی ، زود باش تعریف کن ببینم ، ایندفعه وارد چه داستانی شدی ؟ چیز خاصی نیست ، یعنی میدونی چیه ... خب...راستش...جیکوب ، شما خونتون نزدیک خونه خانواده ادلین بود دیگه ، درسته ؟
نویسنده و کارگردان :مجید زرین
تهیه شده در استودیو زرین
اولین نفر کامنت بزار
لیلیان ، لیلیان ... کجایی؟بیا که مهمون داریم !!...
ویکتور ، چی شده پسرم ؟...
خیلی آدم صبوری نیستم ،...
سلام ، اسم من ویکتوره ...
سریال داستانی احضار، ا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است