- 6 ساعت پیش
- 4
- 03:28
0
Avatar
کاربر شنوتواولین نفر کامنت بزار
- 5
- 17 ساعت پیش
آنقدر پریشانم از رفتنت،که دلم میخواهد به خواب بروم و دیگر طلوع نحس فردا را نبینم...گرچه زندگی همیشه ناخوش بود با ما....
آنقدر پریشانم از رفتنت،
که دلم میخواهد ...
02:26
- 5
- 17 ساعت پیش
02:26
- 5
- 17 ساعت پیش
کاش دل سر و سامان بگیرداز شبیخونِ این کوچِ نابهنگامت، برادر.کاش بشود غفلت بگیرد لحظهایاین آشیانهی موهومِ پر از همهمه....
کاش دل سر و سامان بگیرد
از شبیخونِ این کو...
02:01
- 5
- 17 ساعت پیش
02:01
- 6
- 17 ساعت پیش
شنیدی که میگن خدا آدمای خوب رو زودتر میبره؟ولی حقیقت اینه که من هیچوقت دوست نداشتم تو انقدر خوب باشی......
شنیدی که میگن خدا آدمای خوب رو زودتر میبره؟
03:19
- 6
- 17 ساعت پیش
03:19
- 6
- 18 ساعت پیش
سالها بعد، وقتی که پیرزنی خمیده شدم،و به شیرینترین لحظهی غایت زندگیم رسیدم،شاید اون موقع بتونم بغلت کنم،و تجربه کنم چیزی رو که چند دهه چشمانتظارش بودم....
سالها بعد، وقتی که پیرزنی خمیده شدم،
و ب...
03:38
- 6
- 18 ساعت پیش
03:38
- 2
- 19 ساعت پیش
نمیدانم چند سال باید بگذرد تا از این غم، کمی کم شود......
نمیدانم چند سال باید بگذرد تا از این غم، کمی ک...
03:01
- 2
- 19 ساعت پیش
03:01
- 5
- 19 ساعت پیش
یه روز میام میشینم کنارت،همه چیز رو برات تعریف میکنم.وقتی تنت کنارمون نبود،چقدر سخت گذشت...چقدر بغض،چقدر حسرت...حتی اون لحظههای خوبی که مطمئنم بودی و میدیدی،اما باید خندههات و خوشحالیهات رو مید...
یه روز میام میشینم کنارت،
همه چیز رو برا...
00:00
- 5
- 19 ساعت پیش
00:00
- 3
- 20 ساعت پیش
روزی اگر داستان زندگیام را بنگارم، فصل حضورت را زیباتر از همه خواهم نوشت؛که اگر لحظهای در این زندگی، روشنی و زیبایی بود، همان لحظهای بود که تو در آن بودی....
روزی اگر داستان زندگیام را بنگارم، فصل حضورت ر...
01:19
- 3
- 20 ساعت پیش
01:19
- 4
- 20 ساعت پیش
دلم آنقدر برایت تنگ است،که میخواهم کل دنیا نباشد... که میخواهم دیگر نباشم، که نبینمدیگر از اشک و التماس چشمانم کاری ساخته نیستحتی به قول معروف:«دردهایی در این دنیا هست به آن عظمت، که دیگر از اشک کا...
دلم آنقدر برایت تنگ است،
که میخواهم کل ...
03:55
- 4
- 20 ساعت پیش
03:55
- 2
- 21 ساعت پیش
آن روزی که از پسِ پرده، تنِ عریانت را دیدم و چهرهات را که مثل ماه میدرخشید و لبخندی آرام روی آن نشسته بود، پاهایم سست شد...چند لحظهای، یا شاید چند دقیقهای، نفهمیدم چه شد. انگار پاهایم دیگر به تنم ...
آن روزی که از پسِ پرده، تنِ عریانت را دیدم و چه...
04:59
- 2
- 21 ساعت پیش
04:59
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است