- 11 ساعت پیش
- 4
- 29:28
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت قسمت هشتم نوشته : پرویز قاضی سعید خوانش و ادیت : آزیتا موجرلو
کتابخونه آزیتا 📖
0
توضیحات
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت قسمت هشتم
نوشته : پرویز قاضی سعید
خوانش و ادیت : آزیتا موجرلو
با صدای
آزیتا موجرلو
کتابخونه آزیتا
دسته بندیها
رده سنی
محتوای تمیز
Avatar
کاربر شنوتواولین نفر کامنت بزار
- 79
- 1 هفته پیش
بار دیگر با تو قسمت هفتمنوشته : پرویز قاصی سعیدخوانش و ادیت : آزیتا موجرلو...
بار دیگر با تو قسمت هفتم
24:44
- 79
- 1 هفته پیش
24:44
- 60
- 3 هفته پیش
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت قسمت ششم نوشته : پرویز قاضی سعید خوانش و ادیت : آزیتا موجرلو ...
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت قسمت ش...
49:17
- 60
- 3 هفته پیش
49:17
- 80
- 3 هفته پیش
بار دیگر با تو در میان عطر وسکوت قسمت پنجم«بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت» — پرویز قاضیسعید (نشر آسیا — حدود دههٔ ۱۳۴۰ / پیش از انقلاب)...
بار دیگر با تو در میان عطر وسکوت...
27:58
- 80
- 3 هفته پیش
27:58
- 39
- 1 ماه پیش
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت قسمت چهارم «در اپیزود چهارم، پیرمرد سرانجام زبان باز میکند…اما آنچه به نیاز میگوید، فقط چند حقیقت ساده نیست.او پرده از رازهایی برمیدارد که باران هرگز نمیخواست کسی...
بار دیگر با تو در میان عطر و سکو...
37:13
- 39
- 1 ماه پیش
37:13
- 71
- 1 ماه پیش
بار دیگر با تو… در میان عطر و سکوت.اینجا جاییست که فاصلهها کم میشوند و زمان، آرامتر میگذرد.در این قسمت، روایت نزدیکتر میشود…دلها کمی بیشتر میلرزند…و سایهای از ترس، اشتیاق و انتظار روی لحظهه...
بار دیگر با تو… در میان عطر و سک...
32:10
- 71
- 1 ماه پیش
32:10
در دل شبی بارانی، مردی تنها از پنجرهی آپارتمانش نوری را در باغی متروک میبیند...باغی که سالها خاموش بوده و حالا دوباره زنده شده است.آیا آنچه میبیند خیال بیمار ذهن اوست یا رازی پنهان در تاریکیِ شب...
در دل شبی بارا...
25:32
- 65
- 1 ماه پیش
25:32
- 85
- 1 ماه پیش
داستان ایرانی بار دیگر با تو نوشته : پرویز قاضی سعید (قسمت اول)در دل شبی بارانی، مردی تنها از پنجرهی آپارتمانش نوری را در باغی متروک میبیند...باغی که سالها خاموش بوده و حالا دوباره زنده شده است.آی...
داستان ایرانی
34:36
- 85
- 1 ماه پیش
34:36
داستان کوتاه سرگیجه نوشته : کارل چاپکخوانش : دکتر محجوب موجرلوادیت و تنظیم : محمد موجرلو ...
داستان کوتاه سرگیجه
15:10
- 142
- 2 ماه پیش
15:10
«نشسته بودم توی بهداری... سالن تشریح که چیزی نیست، جز تخت و وان و جسد و ابزارهای حالبهزن...»در این پادکست ، پا به دنیایی میگذاریم که مرز میان مرگ و زندگی، خیال و واقعیت محو میشه؛ جایی که «نه سلولی...
«نشسته بودم توی بهداری... سالن تشریح که چیزی نی...
39:41
- 127
- 2 ماه پیش
39:41
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است