شبی در خواب دیدم محرمانه
عروس تازه آوردم به خانه
بریدم رخت دامادی شبانه
چنین می گفت رقاص زنانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گداها را همه مسرور دیدم
شکم ها را همه معمور دیدم
به فصل ع...
شبی در خواب دیدم محرمانه
عروس تازه آوردم به خان...
یک دوست واقعی.
ستاره کنار پنجره نشسته بود و بازی بچه ها رو نگاه می کرد. بچه ها توی کوچه مشغول الک دولک بازی بودن. یکی از بچه ها متوجه اون شد و بهش اشاره کرد که بره باهاشون بازی کنه اما ستاره اصلا حا...
یک دوست واقعی.
ستاره کنار پنجره نشسته بود و بازی ...
یک روزی بود و روزگاری. یک پیرمرد کم بنیه و لاغر اندام که خیلی رنجور بود پیش طبیبی رفت و گفت: حالم خیلی بده، چاره ای کن. طبیب نبضش رو گرفت و زبانش رو معاینه کرد و پرسید: دیشب چی خوردی؟ گفت: هیچی. پرسید...
یک روزی بود و روزگاری. یک پیرمرد کم بنیه و لاغر ان...
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت
ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت
ازنام گذشتیم همه مایل ننگیم
ا...
بسیار زیبا و دلنشین... لذت بردم...
پیشنهاد میکنم اشعار من رو هم نگاهی بندازید و در صورت تمایل بخونید. اپلیکیشن فصل عاشقی در کافه بازار. موفق باشید. مهدی احتشامی
نیلوفر جان خوب بود ممنون ولی کاش یکم بیشت ردقت می کردی در مورد درست خواندن : در بیت
گر باده نباشد سر وافور سلامت اشتباهی خواندید سرِ وافورِ سلامت درستش این است " سر ِوافور /سلامت