هيچكس از آينده خبر ندارد ، مردي كه امروز با عجله توي مترو از تو ساعت پرسيد شايد يك ماه بعد به نام كوچكش او را صدا بزني ، شايد دختري كه امروز با او قدم ميزني و بستني ميخوري ، چند سال بعد خسته و كالسكه ...
هيچكس از آينده خبر ندارد ، مردي كه امروز با عجله ت...
يك روز از پسِ يك اتفاق؛ بزرگ مي شوي !
روز اول حالت سنگين مي شود
گيج مي شوي
هرلحظه گمان مي كني دنيا خراب مي شود
وسط سرت
و تمام
روز دوم چشمهايت تب مي كند؛ مي سوزد
ولي حالت ديگر به سنگينيِ دير...
دو روز مانده به پايان جهان ، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است .
تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي بود .
پريشان شد و آشفته و عصباني ، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد . .......
دو روز مانده به پايان جهان ، تازه فهميد كه هيچ زند...
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
.که از میانشان چندتایی برآورده شود
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
.و فراموش کنی آنچه را که باید فرا...
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی...