به چشمان آبی اش خیره شدم. نمیتونم چشم از چشمانش...
اگر باز سوار ماشینی شوم، اینبار مرا میبرد درست ...
اولین بار که پا در آن جاده ی سبز پرپیچ و خم گذا...
.این پادکست، خاطره نویسی یک دختر معمولیه که از زندگی معمولی ترش، نوشته این اتفاق ها می تونه واقعی و یا رویا باشه و اون لحظه ی بیدار شدن از خوابه که مرز بین رویا و واقعیت کمه..
کامنتی ثبت نشده است
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است