ولاديمير نابوكوف

فرنگیس آریان‌پور
    0
    میانگین پخش
    0
    تعداد پخش
    0
    دنبال کننده
    سال‏هاى سال به تو انديشيدم‏ ساليان دراز تا به روز ديدارمان‏ آن سال‏ها كه مى‏نشستم تنها و شب بر پنجره فرود مى‏آمد و شمع‏ها سوسو مى‏زدند. ...

    سال‏هاى...

    14:35
    • 27

    • 6 ماه پیش
    14:35
    • 24

    • 6 ماه پیش
    يكي از اتفاقهايي را كه برايم افتاد برايتان تعريف مي كنم: شب به زحمت داشت خودش را به پاي كوه مي كشاند كه من هنوز پشت ميز كارم نشسته بودم؛ هنوز نيمه هاي اول شب بود. در لحظه اي كه شب به قله رسيد و ي...

    يكي از ...

    24:38
    • 24

    • 6 ماه پیش
    24:38
    • 14

    • 6 ماه پیش
    در آن گوشه، زير، چادر زيرفون شكوفان، بوي خوشي به مشام مي رسيد. مه غليظي كه تا به آسمان بلند شده بود، شب را در خود پيچانده بود، وقتي آخرين ستاره از ديد پنهان شد، باد كور و گنگ كه صورتش را با دستهايش پو...

    در آن گوشه، زير، چادر زيرفون شكوفان، بوي خوشي ب...

    17:08
    • 14

    • 6 ماه پیش
    17:08
    • 23

    • 7 ماه پیش
    نويسنده نفس عميقي كشيد و ته سيگار را روي قوطي سيگار زد و متفكرانه گفت- آري، زندگي با استعدادتر از ماست-بعضي وقتها چنان موضوعاتي به فكرش مي رسد كه ما هر كاري بكنيم به پايش نخواهيم رسيد! آثارش قابل ترجم...

    نويسنده...

    20:10
    • 23

    • 7 ماه پیش
    20:10
    • 11

    • 8 ماه پیش
    راهرو پر از پالتوهاي زمستاني بود و از اتاق مهماني صداي تنهاي پيانو شنيده مي شد. عكس ويكتور ايوانويچ در آينه گره كراواتش را مرتب كرد. خدمتكار روي نوك پا ايستاد تا پالتوي او را اويزان كند؛ اما پالتو كند...

    راهرو پر از پالتوهاي زمستاني بود و از اتاق مهما...

    26:16
    • 11

    • 8 ماه پیش
    26:16
    • 23

    • 8 ماه پیش
    اولگا آلكسيونا كه قهرمان داستان ماست در سال 1900 ميلادي در يك خانواده ثروتمند اشرافي به دنيا آمد. دختري با پوست سفيد و فرقي كج، موهاي خرمائي رنگ و چشمان آنقدر شوخي كه همه موقع بوسيدنش، فقط چشمانش...

    اولگا آ...

    22:45
    • 23

    • 8 ماه پیش
    22:45
    shenoto-ads
    shenoto-ads