گاهی آدم درگیر چیزهایی میشود که اصلاً قرار نبود بخشی از روزش باشد…
یک لحظه بیفکری، یک خواستهٔ ساده، و بعد دویدنهایی که شبیه امتحاناند.
عجیب است که رندگی هم همینطور است؛
گاهی زندگی، ما را وسط اتفاقاتی میگذارد که نه از قبل برنامهاش را داشتیم و نه حتی میدانیم دنبال چه میدویم. اما در همین آشوب، در همین لحظههایی که از خودمان میپرسیم «چرا اینجا؟»،
درس بندگی را یاد میگیریم؛ اینکه همیشه قرار نیست همهچیز مطابق نقشه پیش برود، اما همیشه میشود دل به تجربه های جدید سپرد.
اولین نفر کامنت بزار
جداییمان شبیه درِ محک...
در روزهای زندگی، هرکسی به سوی مقصدی در حرکت است...
موسیقی، باران و دل شکسته ارتشی اندوهگین با پایا...
آینه ها همیشه شیشه نیستن... گاهی آدم های دور و ...
گاهی سکوتمان ناشی از بهت از دست دادن هاست...
گاهی اوقات شکل بی حوصلگی میگیره ... دل پر آشوبم...
دور گردون گر دو روزی بر...
زندگی چه سخت و مردن چه آسان شد
در این دنیا نه خوشبختی هست نه بدبختی، فقط مقایس...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است