یکی بود یکی نبود
حتی وقتی می خندیم
ما چهار زنیم وقتی دور هم جمع می شویم ، می توانیم بخندیم حتی اگر غمگین باشیم . ما رژلب و پودر صورتمان را به یکدیگر تعارف می کنیم و در آینه کوچکی که دست به دست می گردد به خودمان نگاه می کنیم . حرف های ما از بچه هایمان شروع و به مردهایمان ختم می شود. همین است که صدایمان اول نرم و لطیف است و آرام آرام خشن و خشن تر می شود. ما با لذت زیاد از خیانت هایمان می گوییم! ...
یکی بود یکی نبود
نامه کرم چوب به دارکوب
دوست نادیده ام مدت هاست شما را از علامات صادره تان می شناسم و با طریقی که جنابعالی پیشرفت می نمایید به زودی به دیدار یکدیگر نائل خواهیم شد . صدالبته پشتکار ...
یکی بود یکی نبود
شلوارهای وصله دار
غم و شادی با هم مسابقه داشتند. حیاط مدرسه غرق در خنده و گریه بود. شاگردی که از دالان مدرسه می گذشت ، لب و لوچه اش آویزان بود اما وقتی به حیاط می رسید موج شادی بچه...
یکی بود یکی نبود
شلوارهای وصله دار
غم و شادی با...
یکی بود یکی نبود
همه لب
هیچ کس در خانه ما لب ندارد. دست کم در رگ چینی من چنین است. فقط من هستم که لب دارم . آن هم چه لبی . لب های آن قدر گنده که راه نفسم را بند می آورد. هر کدام از عکس های یادگاری خ...
یکی بود یکی نبود
همه لب
هیچ کس در خانه ما لب ندا...
یکی بود یکی نبود
سوزن گرامافون گیر کرده.
سرم را برمی گردانم . از پشت پنجره با شیشه های دودی آسمان را می بینم که چقدر به من نزدیک است و من در این طرف پنجره بر روی صندلی آرام نشسته ام و اسلحه ای را ب...
یکی بود یکی نبود
سوزن گرامافون گیر کرده.
سرم را...
یکی بود یکی نبود
قوانین حمل سلاح
نویسنده : الکس بران
بازیگران : محمود سرمدی ، مریم محمودی
صدابردار و افکتور : سیامک شاه کرمی
داستان درباره پلیسی مضطرب به نام لیسا است ...
https://t.me/dast...
یکی بود یکی نبود
قوانین حمل سلاح
نویسنده : الکس...