• 1 ماه پیش

  • 12

  • 07:20

اپیزود ۵: کرگدن بی‌ادب

روهین کودک
1
توضیحات
کرگدن قصه ما اصلاً مؤدب نیست! 🦏 اون شتر، زرافه و فیل رو مسخره می‌کنه و به دماغ فیل و گردن زرافه می‌خنده. 🐘🦒 از دست این کرگدن بی‌ادب همه حیوانات جنگل حسابی خسته شدن، یک نقشه هوشمندانه می‌کشن: اونا یک آینه خیلی بزرگ پیدا می‌کنن تا کرگدن قیافه خودش رو ببینه! به نظرتون وقتی کرگدن به آینه نگاه می‌کنه، چی می‌گه؟ 💡 در قصه کرگدن بی‌ادب یاد می‌گیریم 💡 🌱 یاد می‌گیریم که نباید دیگران را مسخره کنیم. 🌱 می‌آموزیم که با دوستان و اطرافیانمان مؤدب باشیم. 🌱 به یاد داشته باشیم که مسخره کردن، دیگران را ناراحت و عصبانی می‌کند. 🌱 یاد می‌گیریم که آدم‌های نادان، دیگران را مسخره می‌کنند. 🌱 می‌آموزیم که کسانی که عیب دیگران را می‌گویند، عیب‌های خودشان را نمی‌بینند. {{option key:roohin_child_cta}} 📚 قصه‌های پیشنهادی دیگر 📚 {{post_title link:post}} {{option key:roohin_child_about}} 📜 متن کامل قصه کرگدن بی‌ادب 📜 سلام… سلام.سلام بچه‌های گل و نازنین.من، از روهین کست، اومدم تا امشبم، مثل هر شب، یه قصه قشنگ براتون بگم.آماده‌این؟بریم به شهر قصه‌ها… یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیشکی نبود.قصه امشب ما قصه یه کرگدنه! آره…! یه کرگدن.توی یه جنگل خیلی بزرگ، یه کرگدن زندگی می‌کرد که اصلاً مؤدب نبود. همیشه کارش این بود که بقیه حیوون‌ها رو مسخره کنه و بهشون قاه قاه بخنده. وقتی آقا شتره رو می‌دید، داد می‌زد: «هی، شترِ پیر و پاتال! چطوری؟»وقتی به خانم زرافه می‌رسید، می‌گفت: «آهای، گردن دراز! اگه می‌تونی، اون لونه گنجشک‌ها رو از بالای درختا بیار پایین ببینم!»وقتی هم فیل گنده رو می‌دید، می‌گفت: «هی، پوست کلفت! من که هنوز نفهمیدم کدومش دُمته، کدومش دماغته! آخه هر دوتاشون یه شکلین!»فیل بیچاره، با تعجب و ناراحتی می‌گفت: «اصلاً اینطوری نیست! دماغ و دم من که شبیه هم نیستن. من دماغم رو خیلی دوست دارم، خیلی هم ازش استفاده می‌کنم!»آقا شتره عصبانی می‌شد و می‌گفت: «من کلی عمر کردم و خیلی چیزا یاد گرفتم. توی همه این سال‌ها، حیوونی به بی‌ادبی تو ندیده بودم!» به نظرتون بعدش حیوونا با این کرگدن بی‌ادب چیکار کردن؟ یه موسیقی کوچولو بشنوین تا بقیه‌شو براتون بگم. خانم زرافه که دیگه حسابی کلافه شده بود، رو به بقیه کرد و گفت: «بچه‌ها! باید یه کاری کنیم تا قیافه زشت خودش رو ببینه. اون موقع دیگه ببینم بازم به ما می‌خنده یا نه!»خلاصه، همه حیوون‌ها با هم گشتن و گشتن تا یه آینه خیلی بزرگ پیدا کردن. بعد به کلاغه گفتن: «آقا کلاغه، پرواز کن و ببین کرگدن کجا رفته، به کرگدن بگو بیاد اینجا.» اما کلاغه تا رفت پیش کرگدن، کرگدن با عصبانیت بهش گفت: «کی به تو گفته بیای پیش من، ها؟ تو که اینقدر زشت و سیاهی!» این رو گفت و راهش رو کشید و رفت تا اینکه به بقیه حیوون‌های جنگل رسید.آقا شتره بهش گفت: «تو مثل اینکه فکر می‌کنی خیلی خوشگلی، درسته؟»کرگدن جواب داد: «معلومه که خوشگلم! خیلی هم خوشگلم!»فیل گفت: «خب پس لطفاً یه نگاهی به این آینه بنداز!»کرگدن رفت جلو و به عکسِ توی آینه خوب نگاه کرد. یهو اخماشو تو هم کرد و گفت: «اَه اَه! تو دیگه کی هستی!؟ تو زشت‌ترین حیوونی هستی که تا حالا دیدم! چرا روی دماغت یه شاخ گنده در اومده؟ وای! حالم از قیافه‌ات به هم خورد!» کرگدن بعد از اینکه این حرف‌ها رو به عکس خودش توی آینه زد، راهشو کشید و رفت.بقیه حیوون‌ها یه نگاهی به همدیگه انداختن و در حالی که خنده‌شون گرفته بود، فهمیدن که این کرگدن چقدر حیوون نادونیه! بله بچه‌ها… این نادونا هستن که دیگرانو مسخره می‌کنن.قصه ما به سر رسید.امیدوارم خوابای خوب و قشنگ بیینین و همیشه در پناه خداوند مهربان شاد و سلامت باشید.خدا نگهدار. 🔖 پاورقی 🔖 کرگدن

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads