در یک صبح زمستانی، کیا پشت میز آشپزخانه نشسته بود و داشت روی کتاب جدیدش در مورد قارچها کار میکرد و هیچ تصوری از دیداری که لحظاتی دیگر برایش اتفاق میافتاد نداشت.
کتابصوتی #داستان #درام #عاشقانه #جنایی #جاییکهخرچنگهاآوازمیخوانند
اولین نفر کامنت بزار
کلانتر و معاونش در مورد اینکه چه وقت و کجا میت...
صندوق پست زنگ زده در انتهای کوچه بی نام، تنها ن...
حالا باید رها کنم، بگذارم بروی
عشق بیشتر ...
امروز، ماجرای خوندن فرق داشت.
یعنی ...
در طول زمستان، چیس بیشتر آخر هفتهها به کلبه کی...
کلانتر و جو وارد سالن داگگان شدند و در آنجا به...
از رابطه چیس و کیا یک سال میگذشت و چیس از برنا...
اولین هفتهای که باهم ب...
مادر چیس اندروز، پتی لاو، برای دادن اطلاعات مهم...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است