همه می ترسند اما من و تو ...
به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم ,
سخن از پیوند سست دو نام و همآغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت تو بود
با شقایق های سوخته ی بوسه ی من ...
در "اما تو نرو ..." هفده دقیقه از :
-نیکی پَروت و دیالوگ دردانه ای از فیلمِ "در دنیای تو ساعت چند است"
-فروغ فرخزاد (نریشن: عرفان س.مختاری)
-قطعه ای از دیوید آرنولد
-"وقتی تو نیستی" ِ ابی
-بخشهایی از رمانِ "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" ِ ایتالو کالوینو روی
-"Dream Lover" از کارمن کاوالارو می شنوید و
- و در آخر ترانه ای از دیمین رایس .
اینک دلیل می آورم ...
دلیل می خواستی که چرا باید پرندگان را در باران
صدا کرد ... دانه داد ...
دلیل می خواستی که روز را چگونه باید آغاز کرد
... همه ی این هفته که از من بیخبر بودی در خانه ماندم ; ...
اینک دلیل می آورم ...
دلیل می خواستی که چرا باید ...