توضیحات
*
عزیزِ من
عشق را تعریف کردن
هجی هجی کردن
عشق را شرح دادن
در بوق هایِ تلگرام و اینستا
آن را جار زدن ...
چه فایده ایی دارد...؟
پیش از من از عشق خیلی گفته اند:
گاه عشق
در جیبِ تازه داماد ها نیشخند می زد
و گاهی در زیرِ پاشنه های نو عروسان
لگد می شد ...!
دنیا هر جنایتی را که دلش خواسته
با عشق کرده است ...
تو به من بگو:
کدام شاخه رُزی در این جهان
عطرش را به زور
در مشامِ این و آن می کند؟
*
بانو جان
وقتی که با قایقِ کوچک و فرسوده ام
به نقشه دریایِ چشمانت خیره بودم
به امیدِ آنکه
روزی بر گونه هایت بندری بسازم
و سواحلِ لبانت را
با ماسه هایِ ستاره ای شکل
تزیین کنم
بی مهابا
به تمامِ طوفان های دخترانه ات زدم!
و به هر چه غرق شدن و شکستن است
لبخندی هدیه دادم ...
تو به من بگو:
اگر این عشق نیست
پس عشق ...؟
*
فصلِ عاشقیِ من، فصل برکت است!
مزرعه های گندم در چشمانم
طلایی تر از همیشه
و ماهیانِ فراری از گونه هایم
آماده تر از همیشه برای صید
و انار های کالِ خوابیده در انگشتانم
دانه دانه شده تر از همیشه!
و همینطور یوسفِ خوابیده در خیالم
هر شب خوابِ خوشبختی می بیند
تا اینکه روزی خداوند را
با مدالِ عشق ات
ملاقات کنم ...
*
محبوب جان
دانشمندانِ زیست شناسی
تعریفِ دوست داشتن را سخت کرده اند
امروز من نظریه ای جدید دارم!
دوست داشتن یعنی:
گرما به خنده ها باز گردد
مزه یِ سیگارها
همیشه طعمِ باران بدهد
رویِ شاخه یِ درختِ
نقاشیِ دامن ها و مانتو ها
گنجشک ها بلند تر از همیشه
آواز بخوانند ...
و کلماتِ روزنامه ها تکه تکه شده
و میانِ زمین و هوا پخش و پلا شوند
و برگه های سیاه شده
ژورنالیست های بیکار
به نفسِ درختانِ جنگل ها بازگردد...
*
وقتی که خواستم
از عشقم بنویسم ... یا بگویم
فلج شدنِ زبان و قلمم را
برای اولین بار تجربه کردم!
من داخلِ صندوقچه ی پر از الماس
درونِ کشتیِ دایناسورها
در اعماقِ ملیون ها سالِ پیش
وسطِ اقیانوس ها حبس شده ام
و حالا می خواهم به این کودکانِ
شش ساله یِ دبستانِ احساس
آدرسِ خویش را فریاد بزنم ...
*
عزیزِ من
وقتی که هر ثانیه خویش را
با بودنِ تو ...
فرعونی بی مصر احساس می کنم!
کودکانِ نود ساله یِ جهان
معنیِ عشق را ندانند
به حالِ من و تو چه فایده ای دارد؟!!
هیچ ...
باور کن هیچ، عزیزم ..