در این سری از پادکست ها خلاصه ای از داستان های جالب و هیجان انگیزی که خوانده ام تعریف خواهم کرد. سعی کرده ام از نویسندگان بزرگ و تاثیر گذار استفاده کنم و حتی اگر نویسنده ی چندان معروف یا محبوبی نبوده باشد ٰبهترین داستانش را انتخاب کرده باشم. همه ی اینها هم تنها برای این است که شما را دعوت کنم داستان هایی که دوست داشته ام را بخوانید.
داستان تنهایی
نویسنده : زهرا سعیدزاده
لباسهایش را عوض کرد. از خانه خارج شد. سوار تاکسی نشد. همین طوری راه رفت و راه رفت به سوپر مارکتی رسید و همانجا ایستاد. فکر کرد برای چی تا اینجا آمده؟ کمی بیشتر ...
داستان تنهایی
نویسنده : زهرا سعیدزاده
لباسهایش ر...
داستان تگرگ
نویسنده: زهرا سعیدزاده
ظرفها که تمام شد، نگاهش به کف و دیوارهی چرب ظرفشویی افتاد. پس با همان اسکاچی که توی دستش بود محکم شروع به سابیدن آن کرد. یادش افتاد که او گفته بود:
«بهت قول نمی...
داستان تگرگ
نویسنده: زهرا سعیدزاده
ظرفها که تما...
سیرک وارد هر شهری که میشد، عنوان برنامههایش را مطرح میکرد و مسلماً مردم با دیدن تیتر درشتی که همهجا بهچشم میآمد، کمی بهتزده میشدند و دچار تردید برای رفتن یا نرفتن.
اولین نوشته و یا آن تیتر بز...
سیرک وارد هر شهری که میشد، عنوان برنامههایش را م...
پدر دیر کرده بود و من و مادر منتظرش بودیم. مادر اصرار کرد که من شام بخورم ولی من قبول نکردم. میدانست که قبول نمیکنم. من همیشه عادت داشتم کنار پدر بنشینم. هروقت هم که دیر میکرد با مادر منتظرش میش...
پدر دیر کرده بود و من و مادر منتظرش بودیم. مادر اص...