توضیحات
«شکست»
شکست،شکست من تنهایی من
و دوری من؛
تو پیش من از هزار پیروزی عزیزتری،
ودر دل من از همه ی افتخارهای این جهان شیرین تری.
شکست،شکست من،خودشناسی من و سرپیچی من،
از توست که می دانم هنوز جوانم و پای چابک دارم
و به دام تاج شمشاد پژمرده نمی افتم.
در توست که به تنهایی رسیده ام
و لذّت رانده شدن و دشنام شنیدن را چشیده ام.
شکست،شکست من،شمشیر و سپر درخشان من؛
در چشمان تو خوانده ام
که بر تخت نشستن یعنی برده شدن،
و فهمیده شدن یعنی هموار شدن،
و دریافته شدن یعنی به نهایت خود رسیدن و مانند میوه ی رسیده ای به زمین افتادن و خورده شدن.
شکست،شکست من،همراه دلاور من،تو سرودهای مرا خواهی شنید،و فریادهای مرا،و سکوت مرا،
و هیچ کس جز تو با من سخن نخواهد گفت از تپش بال ها،
و خیزش موج ها،
و از کوه هایی که شباهنگام می سوزند،
و تنها تویی که از شیب صخره ی روح من بالا می آیی.
شکست،شکست من،دلیری بی مرگ من
من و تو با طوفان خواهیم خندید،
و باهم گور همه ی آنهایی را که در ما می میرند خواهیم کند
و با اراده در آفتاب خواهیم ایستاد
و خطرناک خواهیم بود.