توضیحات
" مرگ نازلی "
شاعر : احمد شاملو
خوانش : تارا
ضبط و میکس : تیرداد
وارطان سالاخانيان پس از كودتاي 28 مرداد 1332 گرفتار شد و همراه مبارزي ديگر(كوچك شوشتري) زير شكنجه به قتل رسيد و به سبب آنكه بازجويان جاي سالمي در بدن او باقي نگذاشته بودند جنازه را براي گم شدن به رودخانه جاجرود انداختند
در غروب ششم اردیبهشت سال ۱۳۳۳، مأموران کودتا بهطور اتقافی به اتومبیلی که وارطان و کوچک شوشتری در آن بودند در دروازه دولت، ایست دادند. پس از ایست وارطان به پرسشهای مأموران پاسخ داد و کوچک شوشتری بدون اینکه هیچ رفتار مشکوکی از خود نشان دهد در ماشین نشست. مأموران از وارطان خواستند که صندوق عقب ماشین را باز کند تا مورد بازرسی قرار گیرد. آنها به محض بازکردن صندوق عقب ماشین، با انبوهی از نشریههای رزم ارگان جوانان حزب توده مواجه شدند.
وارطان و کوچک را به سرعت به فرمانداری نظامی انتقال دادند تا پس از بازجویی بتوانند محل چاپخانه را کشف کنند. شکنجهها روی این دو نفر شش روز ادامه یافت. پس از ۶ روز در ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۳۳، کوچک شوشتری بدون کوچکترین اعترافی، در اثر شکنجه جان سپرد
پس از شهادت کوچک، وارطان به شکنجه گران گفت
حالا خیالم راحت شد. من میدانم و نمیگویم. هر کار میخواهید بکنید
شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد. در هنگام مرگ وارطان در اثر شکنجه احمد شاملو همبند وارطان بود، وی در آن زمان شعر وارطان سخن نگفت را در رثای او سرود که بعدها برای گذر کردن از سد سانسور، کلمه «نازلی» جای «وارطان» بهکار برده شد و به قول شاعر شعر را به تمام وارطانها تعمیم داد
بعدها یکی از شکنجهگران، به صحنهای از شکنجههای وارطان اعتراف کرد و گفت
انگشت سبابهٔ وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت میشکند. من باز هم فشار دادم. لعنتی، حرف نمیزد. وارطان گفت: میشکند با تمام نیرویم فشار دادم. صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمیکرد. باز هم فشار دادم. وارطان گفت: میشکند. خشمگین شدم. مرا مسخره میکرد. باز هم فشار دادم. صدایی برخاست. وارطان گفت دیدی گفتم میشکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوزخند میزد.