• 3 ماه پیش

  • 67

  • 04:44

احمدرضا احمدی | در طراوت و نابودی حادثه

شعر | با صدای شاعر
0
توضیحات
▨ نام شعر: در طراوت و نابودی حادثه▨ شاعر: احمدرضا احمدی▨ با صدای: احمدرضا احمدی▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــ با اطمینان می‌فهمیدم چرا رنج، بوسه می‌شدگفتگوی جهاتِ شمال و جنوب کافی نبود تا عشق را دشنام دهمشب همان‌قدر پهناور بود، که درخت از شدت سرما، از من لباس بخواهدکه من چشمان را کامل کنمکه خواب را، خفته در یک سطرِ باران، ببینم.کدام خطر جنگ بود که من هر روز سردتر، در یک لبخند تکرار می‌شدم؟من، وفادار به سرنوشت میلیون‌ها انسان نبودمکه نه من آن‌ها را در خواب دیده بودمو نه آن‌ها مرا در بیداری.در دل می‌گفتم:لباس نو که پوشیدم، قفل را که با عطر گشودممیان قلب‌ها فرق نخواهم نهادرسوایی را کفن خواهم کردو لبخند را آن‌قدر ادامه خواهم دادتا قلبم سرنوشت همهٔ قلب‌ها باشد.طبل من کجا بود؟صدای فرتوتِ من بوسه می‌خواستبوسه می‌خواست تا شفا را، از بیماری‌های کاملِ بهار بیاوردو من، حتی در خطرناک‌ترین دروغ‌ها، خویش را باور می‌کردمحس من متون غم‌انگیزِ خطرناکی بود که از من، تنها، حرفه می‌خواستمن از میان جمعیت، خودم را بدست می‌آورمخودم را انتخاب می‌کردمتا شفا یابم.می‌خواستم مؤدبانه گریبانِ یک عطر، یک پروانه، یک کلیدو یک گاوآهن را بگیرمتا این وظایفِ هولناکِ صبح و شب رابه آن‌هاتلقین کنمو در باران مرخص شوم.اما عقیده‌ام گمنام بودآخرین حرفم از تقدیر بیم داشتو عمرم-بی‌اغراق-کفافِ مرا نمی‌داد.در را آهسته بستمخود را در درگاه کاشتمتوقعات باکرهٔ من شباهتی به سال‌ها و روزها نداشت.اکنون قدرت و حکمرانیِ منفقر لبخندی در طراوت و نابودی حادثه است.▨احمدرضا احمدیاز دفتر شعر «وقت خوب مصائب»

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads