• 6 ماه پیش

  • 3

  • 08:45

صد و بیست و هفت - دم آتشین: سعدی

شعر کست | SherCast
1
توضیحات

‌‌سعدی

‌تو را عشقِ همچون خودی ز آب و گل

‌رباید همی صبر و آرام دل

‌به بیداریش فتنه بر خَد و خال

‌به خواب اندرش پای بند خیال

‌به صدقش چنان سر نهی در قدم

‌که بینی جهان با وجودش عدم

‌چو در چشم شاهد نیاید زرت

‌زر و خاک یکسان نماید برت

‌دگر با کست بر نیاید نفس

‌که با او نماند دگر، جایِ کس

‌تو گویی به چشم اندرش منزل است

‌وگر دیده بر هم نهی، در دل است

‌نه اندیشه از کس که رسوا شوی

نه قوت که یک دم شکیبا شوی

گرت جان بخواهد، به لب بر نهی

ورت تیغ بر سر نهد، سر نهی

چو عشقی که بنیاد آن بر هواست

چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست،

عجب داری از سالکان طریق

که باشند در بحر معنی غریق؟

به سودای جانان به جان مشتغل

به ذکر حبیب از جهان مشتغل

به یاد حق از خلق بگریخته

چنان مست ساقی که می ریخته

نشاید به دارو دوا کردشان

که کس مطلع نیست بر دردشان

الست از ازل همچنانشان به گوش

به فریاد قالوا بلی در خروش

گروهی عمل دار عزلت نشین

قدمهای خاکی، دم آتشین

به یک نعره کوهی ز جا بر کنند

به یک ناله شهری به هم بر زنند

چو بادند پنهان و چالاک پوی

چو سنگند خاموش و تسبیح گوی

سحرها بگریند چندان که آب

فرو شوید از دیده‌شان کحل خواب

فرس کشته از بس که شب رانده‌اند

سحرگه خروشان که وامانده‌اند

شب و روز در بحر سودا و سوز

ندانند ز آشفتگی شب ز روز

چنان فتنه بر حسن صورت‌نگار

که با حسن صورت ندارند کار

ندادند صاحبدلان دل به پوست

وگر ابلهی داد، بی‌مغز کوست

می صرف وحدت کسی نوش کرد

که دنیا و عقبی فراموش کرد‌

 

‌‌‌لینک های پادکست

پادکست بوطیقا  -قسمت بیستم و نهم

‌شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا

‌حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا

تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com

 


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها