دلم نمیخواهد پیام را جدی بگیرم. با اینکه ضرری ندارد، اما لجبازی میکنم. با خودم میگویم اگر شهر را زدند کنسرو و پاور بانک به چه دردی میخورند؟!...
به روایت فاطمه سادات موسوی
تنظیم از فاطمه سعادتخواه
اولین نفر کامنت بزار
هنوز صداش توی مغزم است. صدا برای دو سه سال پیش ...
توی راه، نزدیک نیشابور، پابرهنههای پرچم سیاه ب...
حرصم میگیرد وقتی می گوید حالا برویم به مردم مح...
در گروه مادرها غوغا بود. بعضی اصرار داشتند که م...
ما آدمهای توی جمع گریه کنی هستیم. مثلاً باید ب...
دوتا لیوان لنگهبهلنگه از لبه طاقچه برمیدارد ...
چرا اینکار را کرده بودم؟ چرا حرف نپختهای از د...
دلارهایم را توی ماشین حساب میزنم. ذوقی ته دلم م...
...
رملی که باد نشانده بود روی مژههامان،...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است