• 5 ماه پیش

  • 34

  • 02:11

شمارۀ 179 - غزلی از حسین منزوی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

از نام تو به بام افق‌ها عَلَم زدم

 

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم

آتش گرفتم از تو و در صبح‌دم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر

او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شبِ تب‌کرده خط کشید

من برق چشم ملتهبت را رقم زدم

تا کورسوی اخترکان بشکند همه

از نام تو به بام افق‌ها عَلَم زد

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب

نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود

تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد

شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعۀ قسمت به غم زدم



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز