• 5 ماه پیش

  • 31

  • 02:43

شمارۀ 178 - غزلی از حسین منزوی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

کران تا کران، حسرتی بی کرانه

 

مجویید در من ز شادی نشانه

من و تا ابد این غم جاودانه

من آن قصۀ تلخ دردآفرینم

که دیگر نپرسند از من نشانه

نجوید مرا چشم افسانه جویی

نگوید مرا قصّه گوی زمانه

من آن مرغ غمگین تنهانشینم

که دیگر ندارم هوای ترانه

ربودند جفت مرا از کنارم

شکستند بال مرا بی بهانه

من آن تک درختم که دژخیم پاییز

چنان کوفته بر تنم تازیانه

که خفته است در من فروغ جوانی

که مرده‌ ست در من امید جوانه

نه دست بهاری نوازد تنم را

نه مرغی به شاخم کند آشیانه

من آن بی کرانِ کویرم، که در من

نیفشانده جز دست اندوه، دانه



با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز