از بچگی دوست داشتم نامرئی باشم؛ چون احساس می کردم دیگر هیچ سدی مقابلم نخواهد بود. اینکه کسی شما را نبیند، صدایتان را نشنود، توجهی به خطاها، رفتارها، سبک زندگی، عقاید، آمال یا آرزوهایتان نداشته باشد، در جایی نگران یا منتظرتان نباشد، از طریقی حالتان را نپرسد و به طور کلی بود و نبودتان برایش فرقی نکند، فکر نمی کردم در سی سالگی بالاخره به این آرزوی دیرینه و جادویی ام برسم، از آن مهمتر، فکر نمی کردم آدم نامرئی قرار است تا این اندازه در جهان تنها باشد.
اولین نفر کامنت بزار
محتوایی پیدا نشد
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است