عاشقِ آن لحظۀ توفانیام
با همۀ بی سر و سامانیام
باز به دنبالِ پریشانیام
طاقتِ فرسودگیام هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنیام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشقِ آن لحظۀ توفانیام
دلخوشِ گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیام
آمده ام با عطشِ سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهیِ برگشته زِ دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه، می دانیام؟
حرف بزن ابرِ مرا باز کن
دیر زمانیست که بارانیام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنۀ یک صحبتِ طولانیام
ها...به کجا می کِشیام خوبِ من؟
ها...نکشانی به پشیمانیام!
اولین نفر کامنت بزار
بشکن قرق را
مرا بگذار و بگذر
فروغ روی...
...
<...
<...
<...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است