بعدازظهر گرم تابستانی کافه ای در ناکجا ، پیرمردی برای پسر جوانی از گذشته مرموز و عجیبش پرده برداری میکنه و به شرح رازهای تاریک اون روزها که کسی ازش چیزی نمیدونه میپردازه.
💀
برای دسترسی به اپیزودهای بیشتر ، به کانال یوتیوب سرگیجه مراجعه کنید.
💀
همچنین برای دانلود آهنگهای پادکست به کانال تلگرام مراجعه کنید.
💀
برای حمایت از سرگیجه و ادامه دار شدن این مسیر، لایک و کامنت و در صورتی که لبخند روی لبتون نشست برای دوستاتتون یا توی صفحات مجازی به اشتراک بگذارید❤️
فرهاد
6 ماه پیشهر روز بهتر از روز قبل این یعنی شما این کاره آید. دمتون گرم خسته نباشید
فرهاد
6 ماه پیشآقا شاهین خسته نباشید . واقعا عالی دمتون گرم و خسته نباشید
BRAND_USER
6 ماه پیشعالییی 👏🏻👌🏻
fatemeh
6 ماه پیشعااااالی هستین🤩🤩♥️♥️
داستان در مورد مرد جوانیست که پدرش تصاد...
داستان در مورد غضنفر مرد ساده و روستایی...
شطرنج از هر نظر که بهش نگاه کنی
داستان در مورد داود مرد جنگیری هست که ب...
داستان در مورد راننده آمبولانسی در شب چهارشنبه ...
در ایستگاه آخر به فصل برملا شدن رازهای ...
داستان ادامه قسمت اول در رابطه با دزدی ...
سه گانه نسیان در مورد تابلوی نقاشی شیطا...
داستان عشقی ممنوع و خاکستر شده در دل شه...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است