اولین نفر کامنت بزار
تیرم به سنگ خورد و دلم تاب نیاورد...
دستان تو را تیشهی فرهاد چنین کرد...
تو مرا یاد ندادی که چه تقدیر من است...
گاه و بی گاه دلم خانه تکانی میکند...
او مرا با یک تلنگر آشنا خواهد کرد...
این گدایان چون گدایی را برای خود فضیلت میکنند.....
دیدن از فرط ندیدن، عاقبت مأیوس شد...
دو هدف داشت همان سوی نگاهت...
چشم چرانی سحرگاه مرا یادت هست؟!؟
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است