آژاریان
فصل پنجم - آفتاب و صحرا
نویسنده و گوینده: امیرحسین زارع
جمعیت دیوان خاموش شدند. کسی جرأت نکرد سخنی بگوید. اما حقیقتی که در پردهای از تاریکی پنهان مانده بود، در میان شعلههای سرخ اردوگاه زبانه میکشید: کیادیو،با پدرش هزاران فرق داشت. اما این حقیقت هنوز در پردهای از ابهام بود. تنها زمان میتوانست پرده از سرنوشت کیادیو و خون سرکشی که در رگهایش جاری بود، بردارد. دیو ها نیاز به یک رهبر داشتند تا هرطور شده از نابودی خود جلوگیری کنند. و این یعنی چاره ای جز اطاعت نداشتند!
اولین نفر کامنت بزار
آژاریان: نبرد سایه ها...
آژاریان: نبرد سایه ها
آژاریان: نبرد سایه ها...
مقدمه رمان آژاریان، جنگ سایه ها
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است