• 5 سال پیش

  • 1

  • 23:32

قسمت 11 - خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

Hafez Artistry - هنر حافظ
0
توضیحات

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد

صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم

نصیبۀ ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

مرا به بندگی خواجۀ جهان انداخت



حمایت مالی از هنر حافظ

لینک حمایت برای خارج از ایران

توییتر هنر حافظ

اینستاگرام هنر حافظ


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads