دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوسکنان مغبچۀ بادهفروش
گفت بیدار شو ای رهرو خوابآلوده
شستوشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرینپسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت بهدر آی
که صفایی ندهد آب ترابآلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
اولین نفر کامنت بزار
صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟...
منم که شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
...چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وان...
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
م...
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
...
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
<...یا رب این شمع دلافروز ز کاشانۀ کیست
...تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است