• 3 ماه پیش

  • 27

  • 01:56

عارف قزوینی - غزلیات - شماره ۳۵

شعر و ادب پارسی - نشر آوا گستر پویا
0
توضیحات

گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است ‌

به حسن نیت عشقم خدا گواه من است ‌


خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند ‌

ز بی‌قراری‌ام آنجا قرارگاه من است ‌


به محفلی که تویی صدهزار تیر نگاه ‌

روانه گشته ولی کارگر نگاه من است ‌


هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک ‌

شعاع روی تو از پرتو نگاه من است ‌


برای خود کلهی دوخت زین نمد هرکس ‌

چه غم ز بی‌کلهی کآسمان کلاه من است ‌


خرابه‌ای شده ایران و مسکنِ دزدان ‌

کنم چه چاره که اینجا پناهگاه من است ‌


اگرچه عشق وطن می‌کشد مرا اما ‌

خوشم به مرگ که این دوست خیرخواه من است ‌


ز تربت من اگر سر زند گیاه و از آن ‌

به رنگ خون گلی ار بشکفد گیاه من است ‌


در این دو روزهٔ ایام غم مخور که گرت ‌

غمی بُوَد غمت آسوده در پناه من است ‌


ز راه کج چو به منزل نمی‌رسی برگرد ‌

به راه راست که این راه شاهراه من است ‌


در اشتباه بشد عمر و من یقین دارم، ‌

که آنچه به ز یقین است اشتباه من است ‌


اگرچه بیشتر از هر کسی گنهکارم ‌

ولیک عفو تو بالاتر از گناه من است ‌


حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ‌

در این میان من و صد دشت زن سپاه من است ‌


گریخت هر که ز ظلمی به مأمنی عارف ‌

شرابخانه در ایران پناهگاه من است ‌

عارف قزوینی


با صدای
سیدپویا رضوی
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads