توضیحات
▨ نام شعر: دیگر تنها نیستم▨ شاعر: احمد شاملو▨ با صدای: احمد شاملو▨ موسیقی از: samuel barber▨ پالایش و تنظیم: شهروزـــــــــــــــــبر شانهیِ من کبوتریست که از دهانِ تو آب میخوردبر شانهیِ من کبوتریست که گلوی مرا تازه میکند.بر شانهیِ من کبوتریست باوقار و خوبکه با من از روشنی سخن میگویدو از انسان ــ که ربالنوعِ همه خداهاست.من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.□در ظلمت حقیقتی جنبشی کرددر کوچه مردی بر خاک افتاددر خانه زنی گریستدر گاهواره کودکی لبخندی زد.آدمها همتلاشِ حقیقتندآدمها همزادِ ابدیتندمن با ابدیت بیگانه نیستم.□زندگی از زیرِ سنگچینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود میخوانددر چشمِ عروسکهای مسخ، شبچراغِ گرایشی تابنده استشهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بیجواب نمانده است.به صداهای دور گوش میدهم از دور به صدای من گوش میدهندمن زندهامفریادِ من بیجواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است.□مرغِ صداطلاییِ من در شاخ و برگِ خانهی توستنازنین! جامهی خوبت را بپوشعشق، ما را دوست میداردمن با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرممن شعر را از حقیقتِ پیشانیِ تو درمییابمبا من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوندِ همه خداهاستبا تو من دیگر در سحرِ رؤیاهایم تنها نیستم.▨ احمد شاملو - ۱۳۳۴از دفتر شعر هوای تازهچاپ شده به سال ۱۳۳۶