از بین اون سی و دو نفر نوجوون نکبتی، ما 4 تا یجور دیگه باهم اخت شدیم. رفاقت ما خیلی ساده، شیک و به غایت کلیشه شکل گرفت، مثل همهی رفاقت های دیگه تو دورة دبیرستان. روز اول مدرسه هر کسی شانسی می رفت سر یه نیمکتی مینشست و دست بر قضا ما چهارتا هم شانسی شانسی عقب جلوی هم درومدیم. من بودم و هاشم کوچولو و عباس ژاپنی و جاسم بِلَک. بچه ها به من میگفتن ممد غول بچه. نمی دونم توی پیش تولید موقع حمل توسط لک لک ها زمین خورده بودم یا ژنتیکم از پایه مشکل داشت، ولی هرچی بود قد و هیکلم نامتعارف تر از بقیه میزد. دو متر قد، بدنی پهن با صورتی کشیده و جوش های سر سیاهی که صرفا می تونست شوخی بد موقع خالق باشه در زمان خلقت. من به تنهایی برای مردم سرزمینم یک ژانر وحشت محسوب می شدم.
...
"رادیو تاسیان را در شنوتو گوش دهید و دنبال کنید. اسپانسر این اپیزود، رادیو تاسیان شنوتو است. شنوتو، بزرگترین پلتفرم پادکست و کتاب صوتی ایران."
اولین نفر کامنت بزار
+تا لحظه آخر داغی نمیفهمی...روز آخر که...
🍁هیس... گوش بده... فقط گوش بده... ما ...
نویسنده: امیرعلی مهاجری<...
دوباره گفت: این روزا دیگه تو...
از قطار پیاده شد. صدای همهمه...
سرم را چرخاندم و به پنجره بزرگ عمارت نگاه کردم....
با اینکه تا حالا قایق سوار نشده بودم و ...
با تعجب به او ...
زمان، این نویسندة بیرحم قرار بود با جل...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است