چشم هایتان را ببندید ومردی را تصور کنید که قصه اش با به دنیا آمدنش آغاز می شود اما با از دنیا رفتنش قصه ی او به پایان نمیرسد. مردی که در یکی از تاریک ترین ادوار تاریخی ایران زیست و چراغی برافروخت. چراغی که شعله اش تا روزگار ما پایدار بوده است.
اگر زندگی روزمره فرصت مطالعه از شما گرفته ، کاوشگر می تواند تا حدی خلا مطالعه در زندگی امروز ایرانیان را جبران کند، هر چند که فقدان مطالعه حتما به ما ایرانیان لطمات جبران ناپذیری را خواهد زد.
با ما همراه باشید در این کاوشگر تا با شما درباره ی یک مرد بزرگ صحبت کنیم : میرزا محمد خان فراهانی معروف به امیرکبیر
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید که در یک بعد از ظهر دوست داشتنی برای بازدید به یکی از موزه های تاریخ طبیعی رفته اید و مشغول گشت و گذار هستید، در بخشی از موزه که پیکر جانوران غول پیکر ماقبل تاریخ بازس...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید که در یک بعد از ظ...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید یک روز بعد از ظهر که به خانه برمیگردید با یک توده ی خاکستری رنگ عجیب و غریب مقابل درب ورودی مواجه می شوید که از سقف آویزان شده، هر چه نگاه می کنید متوجه نمیشوید که این...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید یک روز بعد از ظهر...
چشم هایتان را ببندید و یک صحنه ی نبرد تمام عیار را تجسم کنید اما تجسم کنید که جنگنده ها و تمام ابزار نظامی کشور مهاجم هیچ کاری را در حملات از پیش نمیبرند و در این صحنه نبرد عجیب و غریب کشوری که به آن ...
چشم هایتان را ببندید و یک صحنه ی نبرد تمام عیار را...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید که یک روز بعد از ظهر برای خرید به یک مرکز خرید بسیار بزرگ رفته اید
در یکی از راهرو ها ناگهان در مقابل خودتان هنرپیشه ی مورد علاقه تان را می بیند. شما از دیدن او بسیار...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید که یک روز بعد از ...
چشمانتون رو ببندید و فکر کنید که یک روز بعد از ظهر به همراه خانواده برای صرف غذا به یک رستوران وارد میشوید . همین که وارد می شوید میبیند که هیچ صندلی پشت میز های این رستوران نیست و تنها مشتریانی در رس...
چشمانتون رو ببندید و فکر کنید که یک روز بعد از ظهر...
چشمانتان را ببندید و تصور کنید که در یک سفر به اروپا به نمایشگاه عکاسی دعوت میشوید،در میان این عکس ها چند عکس از برلین،لندن و پاریس توجه شما را جلب میکند،با خودتان میگویید خدای من پاریس چرا این شکلیه ...
چشمانتان را ببندید و تصور کنید که در یک سفر به ارو...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید سوار بر امواج خلیج فارس بر عرشه یک نفت کش غول پیکر ایستاده اید و شگفت زده به منظره ی تلخ پیش رو نگاه می کنید. دریا تا افق پر شده از ناوچه ها و شناورهای جنگی کوچک که با...
چشم هایتان را ببندید و تصور کنید سوار بر امواج خلی...
چشمانتان را ببندید و تصور کنید که دعوت شده اید در یک پروژه ی به کلی محرمانه شرکت کنید،در خلال این پروژه توسط ماشین زمان به قرن 2 منتقل میشوید،به دانشکده ای می رسید که انرژی هسته ای باید در آن مطرح شود...
چشمانتان را ببندید و تصور کنید که دعوت شده اید در ...
چشمانتون رو ببندید و فکر کنید که یک بار سنگین رو باید حمل کنید وتوانایی این کار را ندارید و کمک میخواهید اما کسی نیست،تا اینکه یک مورچه از راه می رسد و چند دقیقه بعد با دوستانش به کمک شما میان، در دنی...
چشمانتون رو ببندید و فکر کنید که یک بار سنگین رو ب...