توضیحات
▨ نام شعر: پادشاه بیتخت▨ شاعر: مهدی حمیدی شیرازی▨ با صدای: مهدی حمیدی شیرازی▨ پالایش و تنظیم: شهروزــــــــــــــــــبر مرگ دکتر لطفعلی صورتگرــــــــــــــــــاین وصفِ او نشد که سخن دلپذیر داشتیا طبعِ رودکیّو زبانِ جریر داشتهرگز نداشت خاک بدینسان سخنوریبا آن که قیس داشت که ابناثیر داشتخلّاق تیرهبختان در حلق او نشستچون بیهقی هزار سخندانِ چیر داشتدر این فضائلی که به چنگ آرد آدمیهرکس که بینظیرتر آمد، نظیر داشتگیتی پس از دقیقی و قطران و بوسعیدچون سعدی و نظامی و حافظ دبیر داشت گر وصف او بخواهی از من شنو، که اودر جسمِ آدمی جگرِ نرهشیر داشتهرگز به هیچ بارِ غمی پشت خم نکردچون گل به چهره خرّمیِ ناگزیر داشتمانند صبحِ عید به هر جا که میدمیدبوی بهار داشت روان بشیر داشتتاریکیاش ز گونه نمیکاست روشنیدر خون سرشته تابش مهرِ منیر داشتمعنای زندهی دو زبان بود و در دو لفظکلک و بیان معاینه عود و عبیر داشتاز گوش داشت آنچه جهانی ز دیده داشتیعنی نبرده رنج، دلِ یادگیر داشتآن روشنی که مردم از خط تیره یافتاز بخت تابناک ز نورِ ضمیر داشتگر فیالمثل ز هستی یک بوریا نداشتپنداشتی که مملکت اردشیر داشتتا بود پادشاهی بی تاج و تخت بوددر مُلک بینیازی صدها امیر داشتبر دوش بارِ هیچ تعلق نمیکشیدز آغاز عمر، بینش سقراط پیر داشتامروز این کسی که به چیزی نشد اسیرمرگش به خانه آمد و خاکش اسیر داشتبا آنکه روزگار بسی زاید و بداشتگهگه چو او بزاید و بس دیردیر داشت▨دکتر مهدی حمیدی شیرازی