• 1 ماه پیش

  • 45

  • 04:56

گلستان سعدی باب اول حکایت هفدهم

گلستان سعدی
0
توضیحات

تنی چند از روندگان در صحبتِ من بودند، ظاهرِ ایشان به صَلاح آراسته و یکی را از بزرگان در حقِّ این طایفه حُسنِ ظنّی بلیغ؛ و اِدراری معیّن کرده؛ تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسبِ حالِ درویشان. ظنِّ آن شخصْ فاسد شد و بازارِ اینان کاسِد. خواستم تا به طریقی کَفافِ یاران مُستَخلَص کنم. آهنگِ خدمتش کردم. دربانم رها نکرد و جَفا کرد...

راوی: مجید غفارنیا

سه تار: استاد احمد عبادی


shenoto-ads
shenoto-ads