غزل نمره ۰۴۱
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
اگر چه باده فرحبخش و باد گلبيز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تيز است
صراحییی و حريفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ايام فتنهانگيز است
در آستين مرقع پياله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونريز است
به آب ديده بشوييم خرقهها از می
(ز رنگ باده بشوییم خرقهها در اشک)
که موسم ورع و روزگار پرهيز است
مجوی عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردآميز است
سپهر برشده پرويزنیست خونافشان
که ريزهاش سر کسری و تاج پرويز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است
اولین نفر کامنت بزار
غزل نمره ۰۴۰
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فع...
غزل نمره ۰۳۷
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
غزل نمره ۰۳۶
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان<...
غزل نمره ۰۳۵
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان <...
غزل نمره ۰۳۴
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
غزل نمره ۰۳۳
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فا...
غزل نمره ۰۳۲
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است