• 7 ماه پیش

  • 8

  • 06:35

فریدون مشیری | ریشه در خاک

شعر | با صدای شاعر
0
توضیحات

▨ نام شعر: ریشه در خاک

▨ شاعر: فریدون مشیری

▨ با صدای: شاعر و حسین علیزاده

♬ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

تو از این دشتِ خشکِ تشنه روزی کوچ خواهی کرد

و اشک من تو را بدرود خواهد گفت

نگاهت تلخ و افسرده‌ست

دلت را خار خار ِ ناامیدی سخت آزرده‌ست

غم این نابه‌سامانی همه توش و توانت را ز تن بُرده‌ست


تو با خون و عرق، این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی

تو با دست تهی با آن همه طوفانِ بنیان‌کن دَر افتادی

تو را کوچیدن از این خاک، دل برکندن از جان است

تو را با برگ‌برگِ این چمن پیوندِ پنهان است


تو را این ابر ِ ظلمت‌گستر ِ بی‌رحم ِ بی‌باران 

تو را این خشک‌سالی‌های پی در پی

تو را از نیمه ره برگشتن ِ یاران

تو را تزویر غمخواران

ز پا افکند


تو را هنگامۀ شوم شغالان

بانگ بی‌تعطیل زاغان

در ستوه آورد


تو با پیشانی پاک نجیبِ خویش

که از آن سویِ گندم‌زار

طلوع با شکوهش خوش‌تر از صد تاج ِ خورشید است؛

تو با آن گونه‌های سوخته از آفتابِ دشت

تو با آن چهره‌ی افروخته از آتش ِ غیرت

-که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است-

تو با چشمانِ غم‌باری

ـ که روزی چشمه‌ی ِ جوشان ِشادی بود

اینک حسرت و افسوس، بر آن

سایه افکنده‌ست ـ خواهی رفت

و اشکِ من تو را بدرورد خواهد گفت


من اینجا ریشه در خاکم

من اینجا عاشق این خاکِ از آلودگی پاکم

من اینجا تا نفس باقی‌ست می‌مانم

من از اینجا چه می‌خواهم، نمی‌دانم

امید روشنایی گرچه در این تیره گی‌ها نیست

من اینجا باز در این دشتِ خشکِ تشنه، می‌رانم

من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دستِ تهی

گُل بر می‌افشانم

من اینجا روزی آخر از ستیغ ِ کوه، چون خورشید

سرود ِ فتح می‌خوانم

و می‌دانم

تو روزی باز خواهی گشت


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads