وقتی رمضان میآید خوشحال میشوم، به پيشوازش پا و سر برهنه میشتابم
از شوق دیدارش که از پس دوری یکساله حاصل شده اشک میریزم، سرتا پایش را غرق بوسه میکنم
شیرین میشود
وقتی به نیمه میرسد پیغامبر میخندد، علی میخندد و زهرا
چند روزی میگذرد ناگهان باهم دعوایمان میشود
پدر زخم بر میدارد...
اولین نفر کامنت بزار
ما عروسکانی هستیم که ب...
جایی همیشه د...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است