به خودم گفتم برو بخواب ایتن؛
ین فکرها مثل مرهمی که روی زخمی باز گذاشته باشند ، کم کم آرامم کرد . از دفترم بیرون آمدم و به اتاق خواب رفتم .
صدا کردن خودم نجاتم داده بود ، نه از دست آن مزاحم خبیث ، که از دست خودم.
اولین نفر کامنت بزار
ما میتوانیم از سفر ذهنی به آینده بسیار سود ببر...
تناقض سلیمان
سلیمان پسر داوود نبی ، رهبری...
در ذهن انسان نوعی ابزار بصری قدرتمند کار گذاشته...
فصل سوم _ بخش اول
کمی دورتر بایستید
نتیجه ام آر آی داوطلبان را در دو بازه ی گاه کرد...
ما ،تمام مدت، در معرض بمباران اطلاعات هستیم. در...
ماجرای قهرمان بیس بال
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است