این داستان منه، داستان مادری که برای کودکی و آینده ی پسرش کلی برنامه داشت ولی تقدیر برنامه های دیگری رو سر راهش قرار داد.
این داستان مادرهای کودکانی ه که با سرطان جگرگوشه شون مواجه شدن و میشن ولی هیچ وقت بغض نذاشت حرفی به زبان بیارن و صداشون رو کسی نشنید.
این داستان پدرهایی که فکر میکردن مثل کوه میمونن برای بچه های نازنین شون ولی الان کمر خم کردن.
این داشتان پرستارها و پزشک هایی که دارن شبانه روزی برای بهبودی بچه های کوچولو مبتلا به سرطان تلاش میکنن.
امیدوارم با شنیدن این پادکست حالشون رو درک کنید و کنارشون باشین، قدر سلامتی خودتون و فرزندان دلبندتون رو بدونید و لحظه لحظه شکرگزار خداوند بخشنده ی نعمت سلامتی باشین.
اگر شنیدن صدا و داستان من به دلتون نشست، خوشحال میشم که برام کامنت بزارین و در انتشار و معرفی پادکست من رو همراهی کنید.
ATEFEH
پادکستاتو گوش دادم،شب عیدی دلم گرفت واسه پسر گلت آرزوی سلامتی دارم نمیدونم میزان ایمانت به خدا و پیغمبر چقدره اما به عنوان یه مادر میدونم حاضری هر کاری بکنی و هر راهی رو امتحان کنی تا این بیماری از پسرت دور بشه به امام رضا یه سر بزن که ما مشهدی چه معجزه ها که ازش ندیدیم... حتی چندتا خونواده رو دیدم که با نذر تغییر اسم بچشون دکترا از رفع بیماری تعجب کردن یه نفر چادر سر کردنو نماز خوندنو و با خدای خودش عهد بست و شروع کرد قربونی دادن هم باعث رفع بلا میشه ببین این کارا در برابر دردی که پسرت و خونوادت میکشن هیچی نیست و امتحانش ضرری نداره به معجزه خدا ایمان داشته باش سال خوب و پراز آرامش داشته باشی عزیزم
این داستان منه، داستان مادری که برای...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است