عنوان داستانک : " و فردا چه کسی نان آور خانه خواهد بود؟! "
نویسنده: " علیرضا ابراهیمی" : پدرم
موزیک متن: Winter (زمستان) AShamaluevMusic
به تاریخ ( انتهای داستان) :" چهارشنبه - سی ام دی ماه - هزار و سیصد و پنجاه "
شرح :
خانواده تهیدستی که دو فرزند خردسال دارند، در انتظار رضا فرزند ۱۳ ساله هستند که با درآمد کارگری روزمزد خود برای خانواده اندگ نانی بیاورد وقتی از در وارد می شود.....
بشنوید و تامل کنید.
دیدگاه من:
دقیقا در ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲ در حالی که در دفترچه پدرم به دنبال داستانی مناسب برای گرامیداشت روز پدر میگشتم، چشمم به تاریخ نوشته شده در پایان این داستانک خورد، دقبقا ۵۲ سال پیش پدرم آن را نوشته بود! چه تصادف دلنشینی! فکر کردم پدری که در آنروز در ۱۸ سالگی بسر میبرده! اینکه او در این سن با چه تجربیات و دغدغه هایی سر می کرده! قلبم را به تپش انداخت. چندبار خواندمش و ضبط کردم ، ولی از انتشار آن به دلیل فضای حُزن انگیز آن در میلاد مبارک مولا (ع) صرفنظر نمودم . باشد که سایه امن ِ ایشان ، چه پدرانی که هستند و چه پدرانِ آسمانی تا ابد بر سرِ فرزندانشان مستدام.
بابا من به احترام نام بلندت ایستاده به روح بزرگت تعظیم می کنم.🤍
داستان از فضای غمبار و فقیرانه خانه آغاز می شود. گرچه خانه از وسایل گرمایش ( نفت برای چراغ ) و غذا تهی است؛ اما امنیت حضور پدر و مادر در آن موج میزند. امنیتی که با توصیف آغوشِ پدر و مادر ، سرشار است.نیروی شگفت انگیز خیالِ دو کودک که با تکه های کاغذ به اصطلاح مهمان بازی میکنند ؛ به حدی ظریف و جذاب توصیف می شود که شنونده هم قدرتِ امید برای آینده، را لمس می کند.که برادر بزرگتر نجات دهنده خواهد بود.نکته دیگر مفهوم همبستگی خانواده است. یک همدستی پنهان و ملاحظه ای عجیب برای پنهان کردن درد. هیچ کس در این داستانک نامی ندارد؛ جز رضا . به نظرم نویسنده تقدس خاصی را ناخودآگاه و یا خودآگاه ( مطمئن نیستم) برای نام رضا ( اعتقاد به امام هشتم ) به عنوان حامی قائل بوده است. به نظرم بی نام بودن شخصیتهاو جود نام رضا از ابتدای داستان با توجه به روحیه ای که از پدرم می شناختم، میتواند اشاره به مسئولیت پذیری او در خانواده باشد.
اولین نفر کامنت بزار
عنوان داستانک : " قلب ها همیشه ، نمی میرند"
...همیشه دوست داشتم پدرم را بشنوم
داستان های...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است