«کارل چاپک» (1890-1938)؛ نمایشنامهنویس و داستاننویس اهل چک در جنگ جهانی اول روزنامهنگار بود، اما بعد از انتشار نمایشنامههایش به شهرتی جهانی دست یافت. نقد او از جامعة ماشینزدة قرن بیستم به شکل عجیبی پیشگویانه است. داستان «آدمکهای عالمگیر روسوم» اینگونه آغاز میشود: وقتی «هلنا گلوری» دختر مدیر کارخانه به محوطة کارخانه پای نهاد و در معیت «هاری رومن» سرپرست کارخانه برای تماشا به بخشهای مختلف کارخانه رفت، هرگز نمیتوانست باور کند که اینان انسانهای راستین نیستند. هلنا در این سیاحت، ماموریتی نیز داشت. وی از جانب سازمان جامعة انسانی مامور بود به زندگی و طرز کار این افراد رسیدگی کند و گزارشی در این زمینه تسلیم دارد و چیزی که بیش از هرچیز مورد حیرت هلنا شده بود این بود که وقتی او با فرد فرد آنها صحبت میکرد؛ میدید هیچیک از آنها شکایتی ندارند. آنها تنها به یک چیز فکر میکردند و به یک چیز وابسته بودند و آن کار بود. هلنا حق داشت متعجب و سرگشته باشد. او از این سیاحت و گفتوگو لذت بسیار برده بود و میخواست کارخانه را ترک کند که هاری دومن سرپرست کارخانه در لحظة آخر، به هلنا گفت که از او خوشش آمده و مشتاق ازدواج با اوست. مخاطبان میتوانند ادامة داستان را با مطالعة کتاب پیگیری کنند.
به نقل از سایت « گیسوم ».
راوی : پیمان رشادی
اولین نفر کامنت بزار
سه داستان معروف ایرانی ؛
کتاب کوری یک رمان خا...
مهدی آ...
کتاب بلندیهای بادگیر، رم...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است