پس سینهام سرد شد
اگرچه گامهایم سبک بود
دستکش دست چپم را به دست راست کشیدم
پلهها بسیار بود
اگرچه میدانستم تنها سه پله است
میان درختان افرا نجوایی پائیزی
از من میخواست که با او بمیرم
من قربانی سرنوشت یأسآلود خویشم
این ترانهٔ آخرین دیدار است
چشمی به خانه و شمعهایی که در اتاق میسوخت
با شعلهای سبک
( آنا آخماتووا )
اولین نفر کامنت بزار
دير آمدی ... دُرُست!
سلام آخرین فصل سال
سلام برف های نیامده ، ...
تن سردو دلش کباب آدم برفی
<...به کوی...
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم/
ای توبه...
فصل دوم پادکست «رادیو فصل آوا» با عنوان « زمست...
تو نیستی
جیب های من از آجیل تنهایی پر است...
فصلی ست بین فصل پاییز و زمستان /
من نام آ...
برای من فصل ها
همیشه از چشمانِ
تو ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است