داستان راجب گروه جوانیست که به مناطق مختلف برای اکتشاف های ماورائی میروند و روزی یکی از اونها توی خواب کابوسی عجیب از یک کلبه نفرین شده دیده و حالا مردد بین رفتن و ماندن و خطر کردن هستند..
اولین نفر کامنت بزار
این داستان سومین قسمت از سه گانه هفت گناه کبیره...
داستان راجب مرد جوانیست که به سفر سه ماهه با لن...
داستان راجب پسری دانشجوی عکاسی ساکن پکن هست که ...
داستان بر اساس حوادث واقعی رخ داده در اواخر دهه...
داستان راجب خدمتکار جوانیست که در خانه پیرمرد ع...
مسرور کارگردان تئاتر به اجنه و ماوراء اعتقادی ن...
داستان راجب شاگرد قهوه چی جوانیست که اوستاش سفر...
پسر جوانی که توی تعمیرگاه کار میکند با صاحب کار...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است