اپیزود ۱۰۰: شیوۀ بیوفایی
غزل شمارهٔ ۴۹۲
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدۀ روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصّه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکلگشایی
عروس جهان گر چه در حدّ حُسن است
ز حد میبَرَد شیوۀ بیوفایی
دل خستۀ من گرش همّتی هست
نخواهد ز سنگیندلان مومیایی
مِیِ صوفیافکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی!
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است