«مثل یک دختربچه، با صدایی که بهزحمت شنیده میشود، صحبت میکنید، انتهای سالن جلسه یا گوشهای از سالن پذیرایی در مهمانیها، کز میکنید تا بتوانید تا حد ممکن خود را مخفی کنید. انگار لباس شیک و زیبا مناسب شما نیست: شلوار جین و پلور گشاد یا لباسهایی که نظر کسی را جلب نمیکنند، برای شما بهتر است. همیشه به پاهایتان نگاه میکنید. با صدایی آرام که بهسختی شنیده میشود، صحبت میکنید. مدام صلاحیت خود را زیر سؤال میبرید. اگر کسی بخواهد با شما صحبت کند، سرخ میشوید و وانمود میکنید که هر چه سریعتر باید بروید. اما پشت این ظاهر بازدارنده، همه چیز در ذهنتان کاملاً برعکس است، بیوقفه در حال فکر کردن هستید. مدام به خود میگویید: «دیگران چه تصوری از من دارند؟ اگر کسی به طرفم بیاید چه واکنشی نشان بدهم؟ مبادا غیرعادی رفتار کنم!» برای شما همه چیز درونتان رخ میدهد، برعکس دیگران که در ظاهر کاملاً به خود اطمینان دارند؛ گاهی همه اینها فقط یک پوشش ظاهری است، شما سنگ گرانبهایی هستید که درون کاغذی پنهان شده است. «این طوری دیگر کسی مزاحمم نمیشود! آرامتر خواهم بود!» اما متوجه نخواهید شد که چه گوهر گرانبهایی هستید. برعکس، فکر میکنید که فقط یک تکه شیشهاید. نمیدانید که چطور به این سنگ گرانبها ارزش دهید و هر کاری میکنید که آن را پنهان کنید.
اولین نفر کامنت بزار
بازاریابی به منزله رگ حیاتی در هر کسبوکار است...
«بسیاری از چیزهایی که ...
آیا تابهحال احساس کرد...
استیو جابز چه در حال م...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است