• 8 سال پیش

  • 25

  • 01:52

پل (بخش چهارم)

شهرکتاب آنلاین
69
توضیحات
بخش‌هایی از رمان پل (بخش چهارم) نویسندگان: آراز بارسقیان و غلامحسین دولت آبادی گوینده: آراز بارسقیان ناشر: افراز زراره ایستگاه سبلان از اتوبوس پیاده شد و رفت طرف پیاده‌روی آن طرف رودخانه، جایی که ماشین‌ها از نارمک می‌پیچیدند تو تهران‌نو، زیر سایه‌بان یک مغازه‌ی آرایش و بهداشتی ایستاد. ده دقیقه از ده گذشته بود و هنوز پنج دقیقه وقت داشت. به ویترین مغازه نگاه کرد. بیانی که از راه برسد به او تک زنگ می‌زند. رفت تو مغازه. برای خودش یک خمیردندان کوچک و مسواک تاشو و یک نخ دندان پنجاه متری و یک دهان‌شویه و دو صابون مسافرتی خرید و همه را گذاشت تو کیف. از مغازه که داشت بیرون می‌آمد ماشین بیانی را دید که کنار رودخانه پارک شد. ویبره‌ی موبایلش به صدا در آمد. جواب نداد. از خیابان عبور کرد و به طرف ماشین رفت. بیانی کت‌شلوار شیک نخودی‌رنگی پوشیده بود و عینک‌آفتابی‌اش را بالای پیشانی گذاشته بود و نگاهش به صفحه‌‌ی گوشی بود. شماره‌ی زراره زنگ می‌خورد و او جواب نمی‌داد. زراره درِ صندلی کمک راننده را باز کرد. خنکی کولر ماشین به صورتش خورد. نشست. بیانی سر برگرداند. «بَه‌‌بَه ...» زراره به بیانی نگاه کرد و او را نشناخت. خواست از ماشین پیاده شود. «آقا ببخشین...» بیانی عینک را از رو پیشانی برداشت و موهاش را عقب زد. زراره تازه او را شناخت. بیانی مو کاشته بود. بیانی با خنده گفت «فرق وسط بهم می‌آد؟» این قسمت از داستان را با صدای نویسنده بشنوید...

shenoto-ads
shenoto-ads