توضیحات
بخشهایی از رمان پل (قسمت اول)
نویسندگان: آراز بارسقیان و غلامحسین دولت آبادی
گوینده: آراز بارسقیان
ناشر: افراز
تو آشپزخانهی طبقهی اول آپارتمان سهطبقهی قدیمیساز انتهای بنبستِ هلند در خیابان بهارشیراز، زراره دستنشان قاشق را از مایهی دلمه پُر میکرد و میگذاشت وسط برگهای تُرد مو و با انگشت، پهنش میکرد و چهارگوشهی برگ مو را با دقت بقچه میکرد و میچید رو دلمههای تو قابلمه. گوش زراره به درِ حمام بود ببیند توران منصوری کِی صداش میزند تا برود کمک او. چند دقیقهای میشد که بوی رطوبت بخار آبِ داغ حمام، تو خانه پیچیده بود و زراره یادش رفته بود به تورانخانم گوشزد کند آب داغ زیادی برای قلبش ضرر دارد و آنقدری شیر آب را باز نگذارد که حمام، بخار بگیرد. آخرین برگ مو را که بقچه کرد و گذاشت تو قابلمه، بوی رطوبت را شنید و دوید طرف حمام. صدای برخورد آب به سرامیک کفِ ممتد بود. چند ضربه به در زد. «تورانخانم؟... تورانخانم؟ آب داغ رو ببندین... واسه قلبتون بده. از حال میرینها.»
بعد از ثانیهای صدای آب قطع شد. تَقهای به در زد.
«بیام تو کیسه بکشم؟»
«نه لازم نیست، فقط کولرو خاموشکن سرما نخورم.»
«رفتین تو حموم خاموش کردم. زیاد سر پا وانستین، رو چارپایه بشینین.»
«نشستهم.»
«موقع بلند شدن حواستون باشه لیز نخورین...»
«باشه، باشه...»