• 6 سال پیش

  • 1.7K

  • 17:00

پُستِ عاشقی

داستان شب
2
توضیحات
سلام خاتون چند دهمین نامه بی جوابم را می نویسم برایت . می نویسم که بدانی چگونه می گذرد این روزهایم بی تو ! این جا روزها آتش می بارد از آسمان روی سرم . تو اما دست برنمی داری از سرم. شره نمی کنی . کم نمی شوی . آب نمی رود یادت در ذهنم . اینجا شب ها طوفان سوز و سرما رد می شود از تنم . تو اما دست بر نمی داری از تنم. سرد نمی شود خاطرت . یخ نمی زند گرمی جای دستانت . اینجا تا دلت بخواهد عاشق پیدا می کنی خاتون ...

shenoto-ads
shenoto-ads