"افسانه"
شعر و کلام نیما شهسواری
بر ضریح و آستانت میدرد جامه و تن
میکشند و خار بر پایت بدون هیچ ظن
اینچنین تحقیر خویش و اینچنین برپای غم
وصل و موصول تو و ابزار هیچ است این بدن
عقل را اینان فدا و هیچ دارد او عمل
از خودش هیچ و زِ تو دارد تمنای قِبل
گر به دنیا زشتی و صد ظلم دیگر بار هست
او بساید سر به پایت اینچنین تکرار هست
وای ضایع میشود اینسان همه عقل و عمل
از چنین تن هیچ ماند هیچ در انظار بل
در دلش فریاد صد ظلم و ولی مدهوش بود
او زِ خود دنیا و ظلم و زشتی اما کور بود
او تمام هَم توسل در چنین دد زور بود
او کُند خود را فدا و بر جهانش کور بود
چاره بر این اختگی و بر چنین افکار خواب
زیستن در کام دنیا دیدن ظلم و عذاب
شاید او بیدار گشت و برکند این جامه را
از دلش دنیا و عقلش اینچنین افسانه را
شاید او بیدار و او معنای رؤیایی رها
شاید از جنگش جهان بیدار این افسانه را
#کتاب #طغیان
#شعر #افسانه
#شاعر #نیماشهسواری
برای دریافت آثار نیما شهسواری اعم از کتاب و شعر به وبسایت جهان آرمانی مراجعه کنید
https://idealistic-world.com
#هنر
#هنرمند
#شعر_آزاد
#شعر_کوتاه
#شعر_فارسی
#خرافات
#خرافات_اسلامی
#خرافات_دینی
#دین
#اسلام
#نقد_ادیان
#نقد_اسلام
#اعتراضات_سراسری
#اعتراضات_مردمی
اولین نفر کامنت بزار
"حَکم"
کتاب شعر ص...
"فریاد"
کتاب صوتی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است