– پدربزرگی با نوهاش تو کلبهای کنار رودخونه زندگی میکردن یه روز با سبد زغال یه آزمایشی میکنن
– جولیا تازه وارد مدرسه جدیدش شده بود و چون قیافه خیلی زیبایی نداشت از همون اول مورد تمسخر قرار گرفت…
مادری از بچهاش میپرسه مهمترین عضو بدنش چیه ولی جوابهاش مادرشو راضی نمیکنه
پسر بچهای وقتی میفهمه صاحبش ماشینشو از برادرش هدیه گرفته یه آرزوی جالب میکنه که شنیدنیه…
...